گاه شمار زندگی
سلام جیگر خاله 14 ماه شد بگید ماشاا...
جیگرم انشاا... 140 ساله بشی
یه سری عکس برات آوردم مال آخر هفته ست که ما خونتون بودیم که خیلی هم خوش گذشت
این عروسکو خاله سمیه مامان محمدحسین برات خریده دوسش داری زیاد باهم هم قدید
هی زبونتو کن تو میزنمتا
مگه نمیگم زبونتون ببر تو
خاله این زبونشو نمی بره تو
ولش کن خاله بخند میخوام عکس بندازم بذارم تو وبت
اصلا بذار پشتشو کنم تا یادبگیر عکس منو خراب نکنه با اون زبونش
این عکس مال زمانی که دایی عباس یه دقیقه رفت بیرون شماهم سرتو گذاشتی رو درو گریه کردی
بعد بابای هم نمی تونه اشکتو ببینه بغلت کرد انداختت بالا خیلی دوست داری آخه شما آخ خندیدی
بعدشم ما حاضر شدیم بریم خونمون شما هم امدی پایین مارو بدرقه کنید بعد من گذاشتمت پشت فرمون هرکی میگفت بیا پایین زبون دارازی میکردی
بعد انقدر گریه کردی ما رفتیم آخرش مامانت اینا میخواستن ببرنت بیرون که مامان مهشید زنگ زده بوده که بری خونشون مامانتم دید دل گرفته گریه میکنی استقبال کرد و باباعلی بردت خونه عمو پیش دخترمو مهشیدخاله قربونت بره که همه دوست دارن فراووووووووووووووووون
الهی من قربون جیگرم برم فعلا باید برم بابای جیگر